درهای مرگ را آرام با اشاره ای هل بده تا ببینی که خودش چهارطاق باز می شود. اینجا هیچ کس آماده نیست و نخواهد بود. بعضی خیال می کردیم شاید باشیم، اما به گمانم آن ها هم که خودکشی کردند، آماده نبودند. پشیمان اند؟ نه، اسمش را اگر پشیمانی بگذاری، زیادی ساده اش کرده ای. کارها را نمی شود به سادگی به مشتی امرو نهی و انتخاب بین دو راهی ها فروکاست. به گمانم افسوس می خورند که چه بودو چه می توانست باشد. مرگ یعنی همین، یعنی گرفتاری در قیدوبند آنچه بود و آنچه هرگز مجال نیافت باشد، و ما افسوسش را می خوریم.
اولین رمان دنیل لودل روایت سفری است دانته وار به برزخ مردگان برای بازگرداندن بئاتریس از میان گمشدگان دوره دیکتاتوری آرژانتین، از میان هزارتوی امکان ها و فرض ها، چه بود و چه می توانست باشد. عزمی همیشه دیر، خیلی دیر.