دیشب نامه ای برایت ننوشتم. چون غرق در مطالعه ی میشائیل کلهاس بودم و دیروقت شد. (نمی دانم داستان آن را می دانی؟ اگر نمی دانی دست نگه دار. خودم آن را برایت خواهم خواند.) به جز بخش کوچکی که دو روز پیش خوانده بودم، باقی آن را درک نشست خواندم، آن هم برای دهمین بار. این داستانی که من به راستی با خلوص نیت در دست می گیرم.
فرانتس کافکا به فلیسه بائر
اثر استادانه ی این بزرگ ترین درام نویس ادبیات ما، میشائیل کلهاس است. در همان صفحه ی اول، انگاری با یک جهش در میانه ی داستانی و تا پایان آن در همگاهی با این روند نفس بر، یک لحظه هم وقفه نمی اندازی.
هرمان هسه